مرد عصبانی بعد از اینکه برادرش حرفش را قطع کرد در مراسم عروسی او حرفش را قطع کرد.
اگرچه او در انتقام گیری خود احساس حق بودن می کرد، اما خانواده اش آن را اینطور نمی دیدند.
Redditor No_Kiwi_2 درام عروسی را در پستی به اشتراک گذاشت.
او بعد از اینکه برادرش با یک اعلامیه بزرگ روز بزرگ او را خراب کرد، احساس ناراحتی کرد.
او نوشت: «برادرم گفت که می خواهد در عروسی من خواستگاری کند.
به او گفتم نه، این روزی است که به من و همسرم اختصاص دارد و ما هیچ مزاحمتی نمی خواهیم.
با این حال، مادرش از شنیدن تصمیمی که او گرفته بود، ناراضی بود.
“مامان من چیزهایش را گم کرده است. او گفت که میخواهد خانوادهای که ممکن است برای مدتی آنها را نبیند، بخشی از خواستگاری او باشند.
من گفتم که این کار را نکردم و اگر این کار را بکند، او را بیرون خواهم کرد.»
علیرغم هشدار او، برادرش همچنان در روز بزرگ خواستگاری کرد.
او گفت: “مامانم گفت اگر بخواهم او را بیرون کنم، او هم می رود.”
“فقط یادم می آید که درونم جوشیده است.”
پس از گذشت زمان، او به این نتیجه رسید که انتقام، غذایی است که بهتر است سرد سرو شود.
«برادرم آخر هفته گذشته ازدواج کرد. به جای نان تست خانوادگی، از زمان استفاده کردم و اعلام کردم که منتظر اولین فرزندمان هستیم.»
او به این نتیجه رسید که منطقی که برادرش در مورد خواستگاری خود به کار برد، در مورد خبر بارداری او نیز صدق می کند.
او گفت: «مامانم ناراحت بود، اما مادربزرگم به او گفت که بنشین و ساکت شود.
فقط یادم می آید که درونش می جوشید.
Redditor No_Kiwi_2
ما بیشتر زمان پذیرایی را صرف صحبت با خانواده ای کردیم که برای مدتی در مورد کودک آینده خود نخواهیم دید.”
مادرش بار دیگر از رفتار او ناراحت شد.
او میگوید: «مامانم میگوید من در روز عروسی برادرم حواس او را پرت کردم.
وقتی به او یادآوری کردم که اگر بعد از خواستگاری او را بیرون کنم، او را تهدید کرد که اگر او را بیرون کنم، واقعاً عصبانی شد.
“من کلاهک پیامک دارم.”
حضار به استانداردهای دوگانه مادر در رابطه با برادر اشاره کردند.
یکی از کامنتکنندگان میگوید: «به وضوح مشخص است که شما فرزند طلایی کی هستید.
“خوبی مادربزرگ که حرف های مزخرف مامان را بست.”
آنها افزودند که برادرش پس از مخالفت با میل خود، آن را دریافت کرد.
آنها گفتند: “اما برادرت! او پرسید، تو گفتی نه، به هر حال این کار را کرد. این یک راه آسان برای ورود به لیست افراد است.”
خیلی ها مادربزرگش را به خاطر اینکه کنارش بود و مادرش را بالا برد تمجید کردند.
“مادربزرگ افسانه ترسناکی است. براوو، سوراخ بامزه ای که سخت و محکم به عقب برمی گردد!” یک نظر دهنده گفت
در اسکاتلندی سان بیشتر بخوانید
آنها افزودند: “می خواهم به او یادآوری کنم که مادربزرگ کاملاً واضح بود که در این مورد باید کجا باشد.”
میخواهم بدانم که آیا پسر طلایی جرات داشت در این مورد چیزی به شما بگوید؟